نفس کشیدن امری ست نسبی که بسته به اندازه و حجم و ابعاد مشکلات
و قطعا توانایی فرد در مقابله با حوادث ریز و درشت زنده گی ،
گاهی خوب می آید و می رود و گاهی بد ..
وای به روزی که فرد خودش داوطلبانه تقاضای قطع اکسیژن کند ،
و مسلما در چنین شرایطی فرد مذکور به صفر میل میکند ،
در این قسمت قانون پایستگی عدالت بر قرار نیست ،
چون یک طرف موازنه ی داستان عددی ست بزرگ ،
در حالی که طرف دیگر کم کم دارد صفر می شود ، و خب این کجاش عدالت است ؟
اصلا یعنی فرد مذکور به عبارتی می شود :
محدود کننده ی واکنش ابر قدرت خسته گی در زندگی
و آن طرف داستان که اصلا نمیدانیم چه اتفاقی افتاده ، می شود واکنش دهنده ی اضافی،
هدف از این کار تولید لاینقطع و روز افزون فرآورده که همان جوانان در کمای ِ قلبی
و چمیدانم از این حرف ها فرو رفته اند !
حالا اصلا روش مربع های پر و خالی هم جواب نمی دهد و اقوا باید گفت همه شان را
که خدا رحمتتان دهاد شما جوانان را که چون اصلا توی زنده گی تان مشکل نداشته اید
و طبیعتا مثل کشور های خارجی از همان نوجوانی برایتان شرایط کار فراهم شده
و دستتان به دهنتان می رسد ، کلی امید به زندگی دارید و اصلا از بیکاری رنج نمی برید ،
همه هم بهتان زن می دهند و اصلا پایه نیستید برای سرویس کردن دهان یک سری ها !
خب حالا مژده باد تو را ای کسی که به اختیار نفس نکشیدی
زیرا تو را در بهترین تفرجگاه های ِ فارغ از غم خواهیم دید و بر نزهتگه ِ رهایی از مشکلات
نشسته ای و زیر نهر هایی _ در توهم کمایت_ فانتا میل میکنی
و به ما میخندی که در روحتان بدبخت های تسلیم دنیا شده
و ببینید که ما کیف میکنیم این ور برای خودمان و کلی هم بهمان می رسند
و صب تا شب روی این تخت خوابیده ایم ..
و در این مواقع من شما را یک سینورابدیدیس الگانس فرض میکنم _
که گویا از کتاب های درسی اخیر حذف شده _ که خزیده اید به سمت خوشبختی
و کلی کش و قوس می آیید ،
اما احمقی بیش نیستید چون به علت توهم زیاد دچار مرگ مغزی شده اید
و اعضاتان تا چند دقیقه ی دیگر در دل و روده ی یک سری آدم دیگر کاشته می شود ،
باشد که جوانه دهید و سبز شوید ..
نظرات شما عزیزان: